باز هـم شـب آمـــد و غم ها مـرا در برگــرفـت درد هـجرانت مرا هر لحظه در بسـتر گرفت
تا که یاد آمدچه شبها عشـق ما را بـود و بس باز هـم این دل سراغ شـانه ی دلـبر گرفت
در فــراقت رنــــــج ها دیــدم دگــر تابـــم نبـــود درد تنـهایی نفــس در سیــنه تا آخـر گرفت
آمدم آن شب به کویت وای می دانی چه شد؟ دل تو را دید و فقط عشق تو زیـر سـر گرفت
سوخـــتم در انـــــــتظارت ای تمـــــــــنایم بـــیا زآتش عـشق تو دل سودای خاکستر گرفت
[ سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, ] [ 20:14 ] [ Amir ]
[